
صاحبخانهای که دلگرمیِ اجاره نشینهاست!/ خانهام را با خدا معامله میکنم نه مستاجر
. کابوس اول ماه و اجارهای که صاحبخانه هر دقیقه یادآوری میکند! «حاجآقا خیلی تواضع دارد سخت راضی میشود درباره خودش حرف بزند.» این را آقای مستاجر میگوید و بعد من را راهنمایی میکند سمت خانهشان یک خانه کوچک و نوساز که با سلیقه چیده شده. ساکنانش زوج جوانی هستند و یک دختر چهارساله شیرین زبان. خانم خانه برایم شربت سکنجبین خنکی میآورد و همسرش هم شروع میکند به گفتن آنچه که برای شنیدنش تا اینجا آمدهام. «پنج سال پیش اولین نگرانیام بعد از خوانده شدن خطبه عقد پول پیش خانه بود! نگرانیای که شاید بیشتر جوانهای در شرف ازدواج...