#عید_ما_بعد_از_شکست_کرونا
- شناسه خبر: 6474
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۴ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۱۹
- نویسنده: کلام تازه - سپیده نقدی
پایگاه خبری تحلیلی کلام تازه |
به نام وجود!
مردم شهر پدریام! سلام، درود یا
هرچیزی که شما آن را برای صلح و آرامش به رسمیت میشناسید…
مردم شهرمادریام! سلام؛ امید که حالتان خوب باشد و حالمان خوب. اگر خوب نیست؛ امید که در همین نزدیکی، روزی برسد که غبار آلوده، از پیش نفسهایتان دور باشد.
مردم شهرم! سلام. امید که کیفتان کوک باشد. و ساز ناکوک روزگار، روی کوکاش را به شما نشان دهد. اگر از حال من و ما میپرسید؛ جانم برایتان بگوید:
شنیدهام که در این سامان، اوضاع به سامان نیست.
شنیدهام نفسهای شما هم چو من، تنگ شده و گاهی عرقی سرد، بر پیشانیتان مینشیند. سرفههای مدام گویی دل از دهانتان، بیرون میآورد و سوی چشمانتان میبرد. تبتان، تابتان را میستاند و دردِ نفس، تا مغز استخوانتان فرو میرود…
شنیدهام مردمان این شهر نفسهایشان دارد به شماره میافتد. نفسهای من هم!
شنیدهام بوی عیدی، در خانههایتان نیست! شنیدهام که دیگر، دودی از ماهیهای دودی شهر، بلند نمیشود و کاغذهای رنگی، به زور دارد رنگمیدهد.
مردمان شهر دور دست! مردم شهر نزدیک! آهای همولایتی! عرق سرد روی تن پرستار و پزشک هم نشسته؛ نفساش در نمیآید از بس از زمین، زمان میروید!! توی تنهایی گاه ساعتها اشک میریزد. و بر هجوم هزارباره، لعنت میفرستد.
او حالا خسته شده، از زمین و زمان باریدن! خسته که میشود یادش نیست. حواسش نیست. ناگاه دستی را که از لای دستکش پارهاش بیرون زده، بر چشمِ آشکآلود به التیام میفشارد و در چشم بر هم زدنی…
خورشید روز عید از لابهلای کوهها دارد خود را به زور بالا میکشد، بوی سبزی پلو و ماهی انگار میخواهد در فضا بپیچد. شهر شلوغ است. زن سپید پوش اما خسته. دست، بر چشم، اشکآلوده! دارد کالبَد روی کالبُد تلنبار میشود. مرد میان آنها و مرگ میان ما…
بغض دارد گلو را فشار میدهد اگر از حال من بپرسید حال من خوب است…
باورش با تو