زاغی؛ سرکرده باند بزرگ کلاهبرداری با رسیدهای جعلی در مشهد به دام افتاد
- شناسه خبر: 20272
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۳۳
- نویسنده: اتاق خبر کلام تازه
کلام تازه | بخشی از اظهارات سرکرده یک باند بزرگ کلاهبرداری با رسیدهای جعلی در مشهد است که با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی در چنگ قانون گرفتار شد.
چنان درگیر یک عشق هوس آلود خیابانی شده بودم که انگار در یک دنیای رویایی زندگی میکنم. از سوی دیگر نیز نابسامانیهای خانوادگی و آشنایی با دوستانی خلافکار مرا به سوی تبهکاریهایی کشاند که حتی از سارقان نیز کلاهبرداری کردم.
اینها بخشی از اظهارات سرکرده یک باند بزرگ کلاهبرداری با رسیدهای جعلی است که با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی در چنگ قانون گرفتار شد.
این جوان ۲۷ ساله که به خاطر رنگ چشمهایش به «زاغی» معروف است، پس از آنکه به سوالات تخصصی سرهنگ همتی (کارآگاه اداره عملیات ویژه) درباره چگونگی و شیوههای ارتکاب جرم پاسخ داد، دفتر خاطراتش را به سالهای نه چندان دور ورق زد و درباره سرگذشت خود در دوران نوجوانی گفت: علاقه عجیبی به ورزش و کشتی داشتم چرا که عموهایم از پهلوانان معروف بودند و من هم تلاش میکردم تا مانند آنها اسم و رسم داشته باشم ولی اعتیاد پدرم، زندگی من و مادرم را به نابودی کشاند.
مادرم که نمیتوانست شرایط سخت زندگی با پدرم را تحمل کند، بعد از فراز و نشیبهای بسیار، بالاخره از او طلاق گرفت و من هم که تک فرزند خانواده بودم، به عشق مادرم در کنارش ماندم.
خلاصه در حالی روزها سپری میشد که من به دلیل همین آشفتگیهای خانوادگی نه تنها ورزش را ترک کردم بلکه درس و مدرسه را هم کنار گذاشتم و به دنبال رفیقبازی و خوشگذرانی رفتم، تا اینکه روزی برق چشمان دختری مرا گرفت.
«شهره» با مادرش در همسایگی ما زندگی میکرد و اوضاعی بهتر از ما نداشت. مادر او نیز از همسرش طلاق گرفته بود و با پرستاری از سالمندان مخارج زندگی خود و شهره را تامین میکرد.
با وجود این، رابطهای عاشقانه بین ما آغاز شد، به گونهای که جز شهره هیچ کس را نمیدیدم. وقتی مادرم از این ارتباط غیرمتعارف و غیراخلاقی مطلع شد، خیلی تلاش کرد تا مرا از این مسیر اشتباه باز دارد اما من در کویر تباهی گم شده بودم و نصیحتها و دلسوزیهای مادرم را نمیشنیدم.
کلام تازه را در اینستاگرام دنبال کنید
با آنکه میدانستم مادرم در این سالها همه جوانیاش را وقف من کردهاست و از راه خیاطی و دوخت و دوز مخارج زندگیام را تامین میکند تا در آینده عصای دستش شوم ولی باز هم آن دختر را به همه چیز ترجیح دادم.
مادرم را رها کردم و با اجاره یک سوئیت در هسته مرکزی شهر، شهره و مادرش را به آن جا انتقال دادم چرا که مادر شهره در حالی از همسر صیغهای اش باردار شده بود که به خاطر فوت پیرمردی که از او نگهداری میکرد، بیکار هم شده بود و درآمدی نداشت.
از طرف دیگر من هم که بیشتر اوقاتم را به همراه شهره در پاتوقهای دوستان خلافکارم میگذراندم، با یکی از هم بازیهای دوران کودکیام برخورد کردم که استعداد عجیبی در فضاهای مجازی داشت.
در یکی از همین روزها بود که «پدرام» شیوه جدید کلاهبرداری از طریق نرم افزارهای رسید جعلی را به من آموخت تا با ورود به سایت دیوار از آگهی دهندگان کلاهبرداری کنم.
وقتی در چند فقره از کلاهبرداریها با این روش موفق شدم، آرام آرام باندی تشکیل دادم و با همدستی دیگر دوستانم به خرید موتورسیکلت، گوشی تلفن، پرندگان زینتی و… از سایت دیوار روی آوردم.
خلافکاریهای ما به جایی رسید که حتی اموال سرقتی را نیز با همین شیوه از سارقان خریداری کردیم. این در حالی بود که در طول این مدت فقط سه نفر از طعمههایمان فریب نخوردند و مدعی بودند که باید حساب بانکی خودشان را برای واریز وجه بررسی کنند یا پیامک واریز وجه از سرشماره رسمی بانک برای آن ها ارسال شود.
خلاصه همه درآمدم را در حالی برای شهره و مادرش هزینه میکردم که مادرم هشدار میداد عاقبت این ارتباط خیابانی جز تباهی و بدبختی نیست.
به خلافکاریهایم ادامه میدادم تا اینکه روزی برای انتقال پول کنار دستگاه خودپرداز ایستاده بودم که ناگهان در آن تاریکی بامداد کارآگاهان پلیس آگاهی بر سرم آوار شدند و چنان مرا زمینگیر کردند که حتی نتوانستم فقط به فاصله چند قدم خودم را به موتورسیکلتم برسانم.
من که تا آن روز فکر میکردم ماموران آگاهی شبها به دنبال مجرمان نمیروند و در خانههایشان استراحت میکنند، تازه به اشتباهم پی بردم و هویت واقعیام را از آنان پنهان کردم ولی فقط در چند ثانیه دستگاهی را مقابل چشمانم قرار دادند و همه مشخصاتم را روی تصویر مانیتور مشاهده کردم.
کلام تازه را در تلگرام دنبال کنید
دیگر همه چیز لو رفته بود و ۱۷ نفر از شاکیانم به آگاهی آمده بودند. وقتی همدستان دیگرم نیز دستگیر شدند ماجرای کلاهبرداریهای ما هم فاش شد و… . شایان ذکر است، تحقیقات گسترده این پرونده با نظارت مستقیم سرهنگ «جان دیزآوندی» (رئیس اداره عملیات ویژه آگاهی) ادامه یافت