تیغه چاقو زیر گلوی تازه عروس مشهدی
- شناسه خبر: 20423
- تاریخ و زمان ارسال: ۱ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۰
- نویسنده: اتاق خبر کلام تازه
کلام تازه | دختر ۱۵ ساله مشهدی گفت: همسرم با گذاشتن تیغه چاقو زیر گلویم، از من خواست تا برگهای را امضا کنم که در آن نوشته بود «من به همسرم خیانت کردم و همه مهریهام را میبخشم!»
اینها بخشی از اظهارات دختر ۱۵ سالهای است که هراسان و سراسیمه خود را به کلانتری مهرگان مشهد رساندهبود.
این دختر نوجوان در حالی که وحشت در چهرهاش موج میزد، راز هولناکی را فاش کرد و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: هنوز درگیری و کتککاریهای ترسناک پدر و مادرم را به خاطر دارم اگر چه آن زمان کودکی خردسال بودم اما وقتی مشاجرههای لفظی و داد و فریادهای پدر و مادرم شروع میشد من هم از ترس گریه میکردم ولی هیچ کس توجهی به من نداشت.
بالاخره این اختلافات به جدایی آنها انجامید و من در سن ۴ سالگی فرزند طلاق شدم. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت به همین خاطر من هم به ناچار نزد مادربزرگم رفتم تا در کنار او زندگی کنم.
مادربزرگم درباره علت طلاق پدر و مادرم میگفت «پدرت شغل مناسبی نداشت و به همین دلیل با مادرت اختلاف داشت چرا که نمی توانست هزینههای زندگی را تامین کند.» خلاصه من در حالی روزها را سپری میکردم که همواره حسرت نوازشهای پدر و مادر و محبتهای آنان در دلم باقی ماند.
وقتی دوستانم را در کنار پدر و مادرشان میدیدم اشک از چشمانم سرازیر میشد و آرزو میکردم کاش روزی من هم دست پدر و مادرم را بگیرم و برای خرید به بازار بروم.
اما همه این افکار کودکانه رویاهایی بود که تعبیری نداشت. با وجود این به تحصیلاتم ادامه دادم و در خانه مادربزرگم رشد کردم تا اینکه سال گذشته وقتی وارد چهاردهمین بهار زندگیام شدم خواستگارهای زیادی زنگ خانه مادربزرگم را میزدند.
در این میان یک روز که به همراه عمهام در صف نانوایی ایستاده بودم زن میانسالی مرا دید و در همان صف نانوایی مرا از عمهام خواستگاری کرد. چند روز بعد با موافقت پدر و مادربزرگم سر سفره عقد نشستم و با «تیمور» ازدواج کردم ولی از همان روزهای آغازین دوران نامزدی همسرم درخواستهای نامتعارفی از من داشت. وقتی در برابر خواستههایش مقاومت میکردم تا آبروی خانوادگیام حفظ شود مرا به باد کتک میگرفت تا جایی که یک بار بینیام را شکست. بعد از این ماجرا نامزدم شروع به بهانهگیری کرد به طوری که اجازه هیچ کاری را نداشتم.
او مرا از رفتن به خانه مادربزرگم منع میکرد و اجازه نمیداد با دوستانم ارتباط داشته باشم.
کلام تازه را در تلگرام دنبال کنید
مدتی بعد او مرا به این بهانه که چرا برخی افراد را در اینستاگرام دنبال میکنم به بالای یک پل عابر پیاده برد و تهدیدم کرد که اگر در برابر خواستههایش مقاومت کنم مرا از روی پل پرت میکند. وقتی اوضاع را این گونه دیدم به ناچار ماجرا را برای خانوادهام بازگو کردم و درخواست طلاق دادم اما یک هفته بعد با وساطت اطرافیان و بزرگترها با هم آشتی کردیم.
مدتی بعد یک روز تیمور با من تماس گرفت و مدعی شد قصد دارد به جبران اشتباهات گذشته مرا برای تفریح به خارج از شهر ببرد. من هم با خوشحالی به همراه او به راه افتادم تا اینکه تیمور مرا در بیرون از شهر به داخل یک چهاردیواری مخروبه برد و درون یک گودال بزرگ و ترسناک انداخت.
او ناگهان با دستانش گلویم را فشرد به طوری که دیگر نفسم بالا نمیآمد. در این هنگام تیمور مرا رها کرد و با گذاشتن تیغه چاقو زیر گلویم، از من خواست تا برگهای را امضا کنم که در آن نوشته بود «من به همسرم خیانت کردم و همه مهریهام را میبخشم!» من که به شدت ترسیده بودم با دستانی لرزان آن برگه را امضا کردم بعد از آن نامزدم مرا داخل همان خرابه رها کرد و رفت.
با آنکه خیلی ترسیده بودم ولی با پرسوجو خودم را به کلانتری رساندم تا …
شایان ذکر است با صدور دستوری از سوی سرهنگ سعید شکاری (رئیس کلانتری مهرگان) بررسی ویژه این پرونده به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.