یزدان بخش چگونه یزدان بخش شد؟
- شناسه خبر: 7381
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۰:۳۷
- نویسنده:
پایگاه خبری تحلیلی کلام تازه | «ایرج یزدانبخش» یکی از کارآفرینان شناخته شده و پیشکسوت صنعت در خراسان رضوی است که در شهرستان چناران نیز بعنوان مدیرعالی و پدر معنوی گروه صنعتی پارت لاستیک فعالیت داشت. وی پس از تحمل ماهها بیماری روز چهارشنبه مصادف با ۱۳ فروردین در بیمارستان رضوی مشهد دعوت حق را لبیک گفت و به سرای باقی شتافت. در پی درگذشت این کارآفرین شناخته شده نهادها و شخصیتهای مختلف اجتماعی و اقتصادی در خراسان رضوی فقدان مرحوم یزدانبخش را تسلیت گفتند.امیر شهلا نیز طی دلنوشتهای به بزرگداشت یاد و خاطره وی پرداخت که در ادامه میخوانید.
این روزها و هفتهها خیلیها میپرسند: یزدانبخش چگونه یزدانبخش شد؟ و آیا در این شرایط اقتصادی، ممکن است ما هم بتوانیم جا پای او بگذاریم یا نه؟
یزدانبخش را پول و ثروت یا رانت و ارتباطات یزدانبخش نکرد
او در اوج جفای جامعه، وقتی پس از سی سال خدمت دولتی، به اجبار بازنشسته شد و همهی پنجرههای تاثیرگذاری در سیستم دیوان سالار دولتی را به روی خود بسته دید، تازه عزم کرد تا دست به زانویش بگیرد و همچنان برای جامعهاش موثر و مولد باشد.
چون سرمایهای نداشت، در آغازین سالهای شروع جنگ، منزل شخصیاش را فروخت. یعنی در شرایطی که همه کار میکردند تا صاحبِ خانه شوند، او خانهاش را فروخت تا صاحبِ کار شود.
یزدانبخش با پستی معادل معاونت وزیر بازنشسته شد، اما عارش نیامد کارش را با تولید پاشنه کفش و واشر آب شروع کند. هر روز با پیکانِ آرلوکسی که داشت، کارگراناش را سوار میکرد، به چاهشک میبرد و خودش پایاپای آنها عرق میریخت تا حرفه بیاموزد و صنعت را یاد بگیرد.
یزدانبخش هیچ زمان منافع شخصیاش را مرجح بر منافع ملیاش ندانست. خیلی جاها از خیر منافع شرکت میگذشت، چون رسالتی را بر دوش خود احساس میکرد که ناماش را «خدمت» گذاشته بود. معتقد بود نباید به خودمان نمره بدهیم، چون نمرهای که ما برای خود درنظر
میگیریم، بیشاز نمرهی واقعیمان است. باید بگذاریم تا جامعه، به ما نمره دهد؛ زیرا آن نمره، نمرهی واقعی ماست و جامعه، به کسی نمرهی بیشتر میدهد که به او «خدمت» کند!
در قاموس یزدانبخش، ناامیدی و خستگی، دو خطّ قرمزی بود که عیار و اعتبار افراد با آن دانسته میشد. در کارخانههایش کسی حقّ نداشت از واژهی «خسته نباشید» استفاده کند. اگر کسی میگفت، با یزدانبخش طرف بود. او واژهی «خداقوت» را جایگزین این عبارت ملالآور کرده بود. یزدانبخش به «درب بسته» اعتقادی نداشت. هیچ کاری برای او ناشدنی نبود. این را به فرزنداناش آموخته بود که یا راهی بیابند، یا راهی بسازند. مجموعههای او، دروهلهی نخست، آدم تولید میکرد و بعد کالا. پیشنهاد برگزاری دورهی آموزشیی نبود که کسی به او بدهد و تا یک هفتهی بعد برگزارش نکند. آموزش را هزینه نمیدانست. آموزش را سرمایهگذاری برای فردای کشور تلقی میکرد که هرچه در آن حوزه خرج کنی، هنوز جا دارد.
یزدانبخش در طولِ بیست سال، عنوانِ واحدهای کارگزینیاش را، اوّل به نیروی انسانی، بعد به منابع انسانی و دست آخر به سرمایههای انسانی تغییر داد و این، نشانگر تکامل ذهن و عمل او در قبال انسانها بود. او کارکناناش را نیروی یَدی یا منبعِ تولید نمیدانست. آنها را سرمایههایی تصویر میکرد که باید قدرشان را دانست و برای توسعهشان اقدام کرد. در این قمارعاشقانه و بازی برد- برد بود که یزدانبخش، یزدانبخش شد.
مردی که از پاشنه کفش به یکی از بزرگترین و مجهزترین قطعهسازیهای خاورمیانه برسد، مردی که با ده نفر نیروی کار شروع کند و حالا ۳۵۰۰ سرمایهی دانشی در مجموعههایش درحال خدمت باشند، مردی که از دوهزارمتر زمین در روستای چاهشک آغاز کند و امروز سیصدهزارمترمربع، فضای کسب و کار برای کشور ایجاد کرده باشد، انسان عاشق و لایق و سزاواری است که به پاس دوسی سال، خدمت بیمنت و سعیِ صادقانهاش باید ایستاد و کلاه احترام از سر گرفت.
یزدانبخش نماد همهی آنهایی است که از صفر شروع کردند و با عشق به ایران و ایرانی، عمارت فاخرِ صنعت منهای نفت را در این کشور بنا نهادند.
میشود یزدانبخش شد، اگر مثل یزدانبخش بود.
در دل هر سیبی
دانهی محدودی است.در دل هر دانه،
سیبها نامحدود.چیستانی است عجیب؛
دانه باشیم، نه سیب.
با سلام
امیدوارم پشت این قضیه و پیشرفت، وام های بانکی کلان و …..وجود نداشته باشد.وام هایی که به سیستم بانکی بازنگشته اند، صرف خرید زمین ، باغ و … شده است. پرداخت هایی به روسای بانک ها و…به منظور برخورداری از وام های کلان.
خاطرات بعضی دوستان گواه مطالب اینجانب می باشد.
آقای ایرج یزدان بخش بسیار انسان شریفی بودند، این چیزایی که شما نوشتید در وصف ایشون نمیگنجد،من سالها در یکی از کارخانه های ایشون کار کردم دریغ از اینکه یک تومان حق کارگر و بخورن، خیلی هم به کارگران توجه داشتند و رسیدگی میکردن، حرف مفت زیاده شما باور نکن، امان از این مردم که پشت سر مرده هم حرف میزنن، فقط میتونم بگم روحشون شاد با امیرالمومنین محشور بشن