کودکی که مادر شد
- شناسه خبر: 23509
- تاریخ و زمان ارسال: ۴ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۰۲
- نویسنده: اتاق خبر کلام تازه
چند سالی هست که بجای اسباببازی و عروسک، مادرم وسایل ریز و درشتی را می خرد و گوشه انبار خانه روی هم میچیند. تا روزی که حاج مصطفی و خانوادهاش برای پسرشان احمد که چند سالی بود از سربازی آمده بود و کار کاسبی خوبی داشت مرا نشان کردند. چه ذوقی داشت خرید رفتن، لباس عروس پوشیدن و از همه مهمتر کفشهای سفیدی که قدم را بلندتر نشان میداد و موقع راه رفتن تقتق میکرد. چه بگویم از رویاهای کودکیام که در ثانیهای تبدیل به یک دغدغه مدام شد.
من آمادگی خیلی چیز ها را در زندگی مشترک نداشتم . بلد نبودم به خوبی نظرم را بیان کنم و هر زمان صحبت میکردم احمد به من میخندید، رنگ دنیای من و احمد خیلی با هم فرق داشت و جمله به بچهها ربطی ندارد و کی میخواهی بزرگ شوی، جملهای تکراری بود که هر روز میشنیدم. هیچ وقت یادم نمیآید درباره کاری از من نظر خواسته باشند فقط بکن، نکن، برو ، نرو، بپوش، نپوش، و خواستههای بیشماری که سنگینی آن را بر قلب و جسمم حس میکردم.
کودکی بودم که نوزادی در آغوشم سپردند و بعد از نگرانی امتحان ریاضی و دیکته، الان کم وزن بودن فرزندم، زردی و سینه پهلویش و توقعهای خارج از توان احمد و خانوادهاش، مرا کمکم از دنیای کودکانهام دور کرد. پردههای اتاق را کشیده بودم تا خورشید را نبینم حتی صدای گریه دخترم برایم بیاهمیت بود. اشک میریختم و شب تا صبح بالا سر احمد و زهرا می نشستم و به گوشهای خیره میشدم. خودم را در بیابانی تاریک و ترسناک تنها حس میکردم دیگر هیچ چیز مرا خوشحال نمیکرد حوصله هیچ چیز و هیچ کس را نداشتم. مادر احمد میگفت: بعد از زایمان مریض بوده و برایش دعا بگیریم. پدرم میگفت: میبرمش دکتر و احمد میگفت: خوب میشود بچهبازی در میآورد.
این اوضاع ادامه داشت تا اینکه بعد از مدتی تصمیم گرفتم همهی این اتفاقات را تمام کنم و خودکشی کردم نه یکبار چند بار! و بعد از آن در بیمارستان روانی بستری شدم آن موقع زهرا فقط سه ماهاش بود عروسک کوچولوی من.
تشخیص افسردگی بعد از زایمان برایم دادند الان که ۱۶ سال سن دارم فرزند دومم را نیز باردار هستم مصرف مواد مخدر را چند وقتی است شروع کردهام. تنها سخن و رفتار مشترکی که با احمد داریم پای بساط است.
تریاک را راحتتر از داروهای ضد افسردگی و نسخه روانپزشک تهیه میشود و از وقتی با کشیدن تریاک منگ و بیخیال می شوم کسی به من نمیگوید روانی، فقط همسایهها میگویند عروس فلانی دودی شده.
مصرف تریاک و شیره در بین اقوام ما دوای هر دردی است و به من گفته بودند برای جنین خیلی ضرر دارد و باید ترک کنم، ولی احمد قبول نکرد و هزار و یک مثال برایم زد. پدر و مادرم از اوضاعی که دارم خیلی ناراحت هستند پدرم ۳۸ ساله است ولی پشتش خم شده موها و ریشهایش از غصه من سفید شده.
پدرم تازگیها مرا در آغوش میگیرد و میگوید «مرا ببخش دخترم» و من پشیمانی پدرم را در غم صدایش حس میکنم و زندگی تباه شدهام را در آههای بلند مادرم به فراموشی سپردهام. کودکی بودم که یک شبه تبدیل به بزرگسال شده و اینک من هستم با آرزوهای برباد رفته و دغدغههای بی شمار. منی که نمیدانم کودکام؟ نوجوانام؟ و دقیقا کجای مدار عمر ایستاده ام.
نتیجه:
آثار سوء روانی و عاطفی یکی از اثرات مخرب کودکهمسری است. کودکی که از دوران کودکی فاصله گرفته و مسئولیت زندگی را میبایست بپذیرد و فعالیتش محدود به همسرداری، خانهداری و بچهداری میشود، این امر منجر به ایجاد حالتهای افسردگی و اضطراب در او خواهد شد.
کلام تازه را در تلگرام دنبال کنید
چون در سن کودکی تحمل مسئولیت زندگی مشترک را ندارد، مهارت ارتباط و حل مساله و آمادگی برقراری روابط زناشویی را پیدا نکرده است و از ارتباط با همسر خاطره آزار جنسی برایش میماند. دخترانی که در سنین پایین ازدواج میکنند بیشتر در معرض خشونت خانگی، سو استفاده و روابط جنسی اجباری هستند و به دلیل سن پایین قادر به محافظت از سلامت و تندرستی خود نیستند و در اولین رابطه جنسی، این خشونت است که بیشتر نمایان میشود.
افزایش مشکلات اقتصادی، باور های غلط، دوستیهای در سنین پایین، از دلایل اصلی کودک همسری است. ازدواج در سنین پایین مشکلات بسیاری را برای کودک و جامعه ایجاد میکند و زمینه افزایش آسیبهای اجتماعی در حوزه طلاق و اختلافات خانوادگی را فراهم میکند. کودک همسری عامل شایع و موثری در محرومیت از تحصیل و آموزش نیز میباشد با ادامه تحصیل و رشد دانش و مهارتها، انتخاب آگاهانه، قدرت تصمیمگیری و اعتماد به نفس ایجاد میشود .
کلام تازه را در اینستاگرام دنبال کنید
کودکهمسری در واقع نوعی کودکآزاری نیز محسوب میشود. زیرا کودک بدون داشتن آمادگی لازم وارد زندگی زناشویی میشود و متحمل آسیبهای روحی، جسمی و عاطفی میگردد. افزایش آمار افسردگی، اختلالات اضطرابی و خودکشی در دختران از نتایج منفی کودکهمسری است. کودکی که هیچ درکی از رابطه جنسی ندارد و با اجبار تن به ازدواج میدهد و به دلیل نداشتن آمادگی جسمی لازم، تجربههایی همراه با ترس، اضطراب و استرس را بجای دنیای کودکانه و بازی از سر میگذارند و این فرایندی خطرآفرین برای دختران کم سن و سال است و خانوادهای که با این شرایط شکل میگیرد مبنا و معیار درستی نخواهد داشت و در نهایت سلامت جامعه نیز به خطر میافتد. رسیدن به رشد و بلوغ شناختی برای زندگی مشترک لازم است تا زن و شوهر بتوانند با هوشمندی و برنامهریزی مشکلات و چالشهایشان را حل نمایند.