پدر شوهرم به اصرار مرا پای بساط اعتیادش میکشاند/ اظهارات زن جوان مشهدی
- شناسه خبر: 20752
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۱ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۹:۱۷
- نویسنده: اتاق خبر کلام تازه
کلام تازه | زن ۲۵ ساله مشهدی به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی گفت: پدر شوهرم به مصرف شیشه اعتیاد داشت و آشکارا در منزل مواد مصرف میکرد هر روز که همسرم از خانه خارج میشد پدر شوهرم اصرار میکرد تا در کنار او پای بساطش بنشینم و مواد مخدر مصرف کنم!
زن ۲۵ ساله مشهدی به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی اظهار کرد: پدر شوهرم به مصرف شیشه اعتیاد داشت و آشکارا در منزل مواد مصرف میکرد هر روز که همسرم از خانه خارج میشد پدر شوهرم اصرار میکرد تا در کنار او پای بساطش بنشینم و مواد مخدر مصرف کنم!
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۵سالهای است که در اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی و درحال فروش مواد مخدر صنعتی در یکی از پارکهای مشهد توسط ماموران انتظامی دستگیر شده است.
این زن جوان که مدعی بود چندین سال از عمرش را داخل پارکها و خرابهها گذرانده است درباره سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی گفت: ۵سال بیشتر نداشتم که در عزای پدر و مادرم به سوگ نشستم و سیاه پوش شدم.
وی افزود: والدینم در یک سانحه رانندگی جان خود را از دست دادند و من به ناچار تحت سرپرستی و حضانت پدربزرگم قرار گرفتم اما او وضع مالی خوبی نداشت و با کارگری مخارج زندگی را تامین میکرد.
زن جوان مشهدی گفت: اگرچه آن زمان برخی از اطرافیانم مدعی بودند پدربزرگم پول دیه پدر و مادرم را گرفته است اما من چیزی در این باره نمیفهمیدم ولی در همان دوران کودکی درک میکردم که پدربزرگم توان مالی مناسبی ندارد به همین دلیل زمانی که به ۶سالگی رسیدم یک جعبه حاوی جوراب مردانه به دستم داد و از من خواست تا آنها را سر چهارراه یا در پمپ بنزین به رانندگان بفروشم.
وی گفت: پدربزرگم مرا تهدید کرد تا وقتی همه جورابها را نفروختهام حق بازگشت به خانه را ندارم. من هم آن قدر به رانندگان یا سرنشین خودروها التماس میکردم تا با فروش جورابها شب را در خیابانها نمانم.
زن معتاد گفت: آن زمان خیلی دوست داشتم مانند دیگر هم سن و سالانم به مدرسه بروم و سواد بیاموزم اما حتی جرئت بیان آرزوهایم را نداشتم. وقتی دخترانی را با کیف و لباس مدرسه درون خودروها میدیدم به آنها خیره می شدم و برای لحظاتی خودم را جای آن دختران احساس میکردم.
وی افزود: خلاصه چندسال به همین ترتیب گذشت تا اینکه یک روز یکی از رانندگان دلش به حالم سوخت و جعبه جوراب را یک جا خرید. با شادمانی و لبخندزنان زودتر از همیشه به خانه بازگشتم و قصد داشتم برای بازی با یکی از دوستانم بیرون بروم که پدربزرگم همراه مردی قوی هیکل و درشت قامت وارد منزلمان شدند.
زن جوان مشهدی گفت: پدربزرگم از من خواست برایشان چای ببرم من هم خیلی سریع استکانهای چای را درون سینی گذاشتم تا زودتر به خالهبازی برسم اما در همین هنگام پدربزرگم به آشپزخانه آمد و گفت: این مرد تو را خواستگاری کرده و باید با او ازدواج کنی.
کلام تازه را در تلگرام دنبال کنید
وی بیان کرد: من که آن زمان ۱۰ساله بودم و از ازدواج میترسیدم اشکریزان به پدربزرگم التماس کردم که مرا عروس نکند ولی سیلی محکم پدربزرگم حرفم را نا تمام گذاشت و من به عقد مردی درآمدم که ۳۰سال از من بزرگتر بود.
این زن جوان افزود: “نادر” آن قدر قوی هیکل بود که حتی میترسیدم به چشمانش نگاه کنم. با وجود این مدتی بعد با چشمانی اشک آلود به منزل پدرشوهرم رفتم تا زندگی مشترک را در اتاقی شروع کنیم که پدرشوهرم در اختیار نادر گذاشته بود.
وی گفت: از سوی دیگر پدر شوهرم به مصرف شیشه اعتیاد داشت و آشکارا در منزل مواد مصرف میکرد هر روز که همسرم از خانه خارج میشد پدر شوهرم اصرار میکرد تا در کنار او پای بساطش بنشینم و مواد مخدر مصرف کنم!
این زن جوان مشهدی اظهار کرد: من هم که چیزی نمیفهمیدم و احساس میکردم حتما باید به حرف پدرشوهرم گوش کنم خیلی زود به یک معتاد حرفهای تبدیل شدم تا اینکه بعد از گذشت ۲ سال از این ماجرا نادر متوجه اعتیادم شد و مرا درسن ۱۳سالگی طلاق داد.
وی گفت: همسرم مدعی بود دیگر نمیتواند با من زندگی کند و مخارج اعتیادم را بپردازد. این در حالی بود که پدرشوهرم نیز سکوت کرد و چیزی به نادر نگفت. حالا دیگر جا و مکانی برای ادامه زندگی نداشتم به ناچار به منزل زنی به نام سمیرا رفتم که بارها از او برای پدرشوهرم مواد مخدر خریده بودم.
زن معتاد افزود: سمیرا که زنی مطلقه بود با خوشحالی از من پذیرایی کرد و از من خواست برای تامین هزینههای اعتیادم برایش مواد فروشی کنم.
وی بیان کرد: چند سال نزد سمیرا ماندم اما او روزی مرا از خانهاش بیرون انداخت و گفت تو به اندازه مصرف و مخارج زندگیات نمیتوانی مواد بفروشی! از آن روز به بعد به زنی کارتن خواب تبدیل شدم و در پارکها به خرده فروشی مواد مخدر پرداختم تا روزگارم را بگذرانم.
این زن معتاد در پایان اعتراف کرد: اکنون نیز در حال فروش مواد مخدر به یک دختر نوجوان بودم که توسط ماموران گشت کلانتری نجفی دستگیر شدم. این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد “مهدی کسروی” (رئیس کلانتری نجفی ) به مراجع قضایی معرفی شد./خراسان
بیشتربخوانید: همراه داشتن بطری آب معدنی راز قتل عمه و شوهرش را در مشهد لو داد