جزئی از کل یک تحریریه
- شناسه خبر: 7956
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۵۴
- نویسنده:
مهناز اصغری – کلام تازه | من یک خبرنگارم، یک روزنامهنگار، یک ژورنالیست، یک گزارشگر و یا هر چیزی که اسمش را بشود گذاشت. اما همه این واژهها و القاب در لفظ رسانهنگاری خلاصه میشود که بسته به شرایط تغییر ماهیت میدهد و اگر وجدان کاری داشته باشم، باید زخمهای جامعه را بر خویش ترجیح دهم. اما از بین تمام این واژهها با لغت روزنامهنگار بیشتر سر ذوق میآیم و هنوز هم از خواندن اخبار و گزارش و… در برگههای بزرگ بیشتر کیف میکنم.
چند شب پیش، که البته بیشتر به صبح نزدیک بود تا شب، وقتی نوشتم آخرین گزارشم تمام شد و داشتم به ساعت و بیخوابی و خستگی بد و بیراه میگفتم، دوباره مثل معتادانی که انگیزهای برای ترک کردن ندارند، دست به دامن اسکرول موس شدم و خبرگزاریها را سرچ میکردم. بعد یادم آمد که چه دنیای عجیبی است که تعداد دنبال کنندگان یک واینر یا اینفلوئنسر چند ده برابر از تیراژ یک روزنامه بیشتر است و چقدر آزار دهنده است که در این شرایط هنوز هم با اشتیاق مینویسم و امیدوارم که تاثیرگذار باشم.
بگذریم از اینکه خیلیها هم میگویند “این همه قلم زدن برای چند؟” اما مگر دوست داشتن را میشود در کفه ترازو گذاشت؟ شاید سالها بعد وقتی آلبوم صفحات روزنامهام را به دیگران نشان دهم، ذوق کنم، لبخند بزنم و از خاطرات تحریریه برایشان بیشتر بگویم. شاید وقتی آن موقع بگویم شوق روزنامهنگاری نمیگذاشت بدون استرس زندگی کنم، دیگر آدمها کمتر به خاطر بیاورند که روزنامه و رسانه مکتوب چه بود و بوی کاغذکاهی در مشام هیچکس نپیچد.
امشب باید مینوشتم و از یک سال کار کنار تیم خستگی ناپذیر “کلام تازه” میگفتم. از اشتیاقی که در ایده پردازی و پرداخت سوژهها بود. از تعداد کاراکتری که گرید صفحه را تعریف میکرد. از غم کاغذ و هزینههایی که خوب میدانیم دخل و خرجش باهم نمیخواند. باید مینوشتم که ما، کنار هم، مصرانه لبخند میزنیم و خم به ابرو نمیآوریم. باید مینوشتم که فرقی نمیکند دورکار باشی یا نه! وقتی در گوشهای از ذهنت جایی برای آن گذاشته باشی، همیشه متعهد و پایبندی. در کلام آخر اینکه سخن بسیار است و مجال اندک و حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم. موفق باشید رفقا، جزیی از کل یک تحریریه…