به ما حق انتخاب میدادند
- شناسه خبر: 2233
- تاریخ و زمان ارسال: ۷ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۱۵
- نویسنده:
پایگاه تحلیلی خبری کلام تازه | سیدمحمد بهشتی، از جمله افراد نزدیک و همراه با امام خمینی(ره) که نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب و بعد از آن در نوشتن قانون اساسی داشت، در همین واقعه به شهادت رسید و انقلاب یکی از وفادارترین یارانش را از دست داد. از سبک زندگی و سلوک رفتاری شهید بهشتی خاطرات بسیاری نقل شده اما بهنظر میرسد هنوز هم برخی ابعاد زندگی معمار قانون اساسی جمهوری اسلامی ناشناخته مانده و نسل جدید هم به مرور آثار نوشتاری وی اکتفا میکنند. شهید بهشتی مرد قانون بود اما اینکه تا چه حد در زیست شخصیاش به قانونگرایی اعتقاد داشت و اطرافیان را از قانونگریزی منع میکرد را باید از زبان فرزندانش شنید. به مناسبت هفتم تیر با ملوکالسادات حسینیبهشتی، فرزند ارشد شهید بهشتی که دکتری زبانشناسی دارد و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوموفناوری اطلاعات است گفتوگو کردهایم و او شیرینتر و البته دقیقتر از هرکسی درباره سبک زندگی شهید بهشتی صحبت میکند.
قبل از هر چیز میخواهیم درباره سلوک رفتاری و سبک زندگی شهیدبهشتی با شما صحبت کنیم؛ کسی که برای فرزندانش هم پدر بود، هم استاد و هم معلم اخلاق. میشود همین ابتدا کمی درباره برجستهترین خصوصیات اخلاقی ایشان برایمان بگویید؟
شهید بهشتی برای فرزندان خود پدری دلسوز و استادی مهربان بودند. خلق و خوی ایشان محمدی و رفتار ایشان با همسر و فرزندانشان برگرفته از خلق نیکوی پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) بود. یکی از ویژگیهای برجسته ایشان این بود که از هر لحظه عمر خود بیشترین و بهترین استفاده را میکردند و در همه حال به یاد پروردگار متعال بودند. حتی زمانی که کارهای به ظاهر ساده خانه مثل رسیدگی به گل و گیاه که مورد علاقهشان بود را انجام میدادند، تسبیحگوی خالق یکتا بودند. ایشان هر لحظه عمر خود را در حال انجام فعالیتهای اجتماعی یا علمی بودند و حتی زندگی در کنار خانواده را نوعی عبادت میدانستند. از اینرو هر لحظهای که خداوند در اختیارشان گذاشته بود را از دست نمیدادند و به غفلت نمیگذراندند و راز موفقیت ایشان در زندگی خانوادگی، اجتماعی و سیاسی در همین موضوع نهفته بود.
شهید بهشتی در سالهای مبارزه با رژیم شاه یک مبارز تمامعیار بود. ایشان در مواجهه با خانواده هم چنین سرسخت بود یا در مقام یک همسر و پدر، با عطوفت و دلسوزی با اهل خانواده رفتار میکرد؟
شهید بهشتی بهرغم مشغله کاری زیادی که داشتند، حتی زمانی که دبیر یا مدیر آموزشوپرورش بودند، زمان و روزهای خاصی را به خانواده و فرزندان اختصاص میدادند. با اینکه هیچ دورهای از زندگی ایشان بدون مشغله نبود، در این زمینه خیلی مقید بودند؛ مثلا معتقد بودند که روز جمعه و تعطیل متعلق به خانواده است و به هیچ کار دیگری اختصاص ندارد.
بیشتر روی چه اصول اخلاقیای تأکید داشتند و چه توصیههایی به همسر و فرزندانشان میکردند؟
ایشان برای تربیت دینی و انتقال اصول و ارزشها اهمیت زیادی قائل بودند. وقتی وارد خانه میشدند کارهای متفرقه را کنار میگذاشتند و از تکتک اعضای خانواده احوالپرسی میکردند. ابتدا از همسرشان میپرسیدند که در طول روز چه کارها کرده یا اینکه مشکلی داشته یا خیر و بعد هم بابت مدیریت امور خانه تشکر و قدردانی میکردند. از تکتک فرزندان میپرسیدند که مثلا در مدرسه مشکلی داشتهاند و درباره مسائل هر روز بچهها مشورت میدادند. شهید بهشتی در زمینه تربیت دینی آمرانه برخورد نداشتند بلکه با گفتوگو مسائل را حلوفصل میکردند. این یکی از مشکلات جامعه ماست و اگر میبینیم نسل جدید سرکش شده است، بهخاطر برخورد آمرانه و تحکمآمیز پدران و مادران و اولیای مدارس است. شهید بهشتی در مورد مسائل مختلف تربیتی، دینی، اجتماعی و حتی مشارکت سیاسی با فرزندانشان گفتوگو میکردند و تبادلنظر داشتند و حتی نظر آنها را جویا میشدند.
به خاطر دارید که شهید بهشتی بهخاطر موضوعی با شما برخورد تند داشته باشند یا حتی تنبیه کنند؟
در خانه ما، پدر طبق اصول خود، بیش از آنکه با فرزندانشان برخورد تندی کنند به تشویق کارهای خوب آنان میپرداختند. اگر هم خطایی از ما سر میزد که طبیعتا چنین اتفاقاتی در خانواده میافتد، ناراحت میشدند ولی با گفتوگو تذکر میدادند. ابدا به یاد ندارم که تنبیهبدنی کرده باشند و هرگز ناسزا نمیگفتند. خشم خود را فرومیبردند و راه جبران خطا را به ما نشان میدادند.
دکتر بهشتی کتابی با عنوان«نقش آزادی در تربیت کودکان» نوشتهاند و به آزادی در چارچوب خانواده التزام عملی داشتند. ایشان فرزندان را از ورود به دنیای سیاست یا هر کار دیگری منع میکردند یا به آنها آزادی عمل میدادند؟
پدرم معتقد بودند که فرزندان خانواده حتی در سنین کم، عقل و شعور و قدرت تشخیص دارند و باید بهنظرات آنها توجه کرد و احترام گذاشت. در زمینه آشنایی با مسائل اجتماعی و سیاسی آن سالها نیز ما را به مطالعه کتاب تشویق میکردند و گاهی درجمع خانوادگی اصول اسلام را در قالب داستان و قصه بیان میکردند. بعد هم از جمع خانواده نظرخواهی میکردند و مسائل را به بحث میگذاشتند. تشویق ایشان به مطالعه و کتابخوانی باعث شده بود که ما نیز به خواندن کتابهای مختلف و حتی خرید کتاب و هدیه دادن کتاب به دوستان و اقوام ترغیب شویم؛ کتابهای داستان و آموزنده و حتی کتابهایی که مخالفان نوشته بودند. روزی یکی از کتابهای یک نویسنده را خواندم که سرشار از ناامیدی و پوچانگاری بود و موضوع را با پدرم در میان گذاشتم. ایشان ساعتها درباره این کتاب با من بحث کردند و گفتند این نشأت گرفته از نگرش و ایدئولوژی نویسندهای است که پیرو اندیشمندان مکتب پوچگرایی بوده است. بنابراین از خواندن اینگونه کتابها ما را منع نمیکردند، بلکه به ما آموختند که در کنار شناخت نظریات مخالف اسلام به کتابهایی که اصول اسلام را بیان میکردند نیز بپردازیم و معتقد بودند که با شیوه مقایسه مکاتب میتوان نسل جدید را انتخابگر تربیت کرد. از اینرو کتابهای دینی دوره متوسطه را با همکاری شهیدباهنر به رشته تحریر درآوردند که با زبان ساده مسائل پیچیده مکتب اسلام را بیان میکرد که این روش، تحولی در آموزشوپرورش محسوب میشد. درباره گروههای مختلف و مبارز آن زمان، تشابهها و تفاوتها با ما گفتوگو میکردند و اصولا بنای تربیت را بر اساس شناخت و آگاهی گذاشته بودند.
پس رفتار دمکراتمنشانه شهید بهشتی در زندگی شخصی ایشان هم نمود داشت؟
همانطور که گفتم، ایشان معتقد بودند که اعضای خانواده فکر و اندیشه و شعور دارند و در مورد شیوه زندگی هم حق انتخاب دارند. هرگز با فرزندانشان تحکمآمیز برخورد نمیکردند؛ چرا که معتقد بودند اجبار بهویژه در دینداری باعث دوری جوانان از مکتب اسلام میشود. همواره معتقد بودند که باید با مطالعه و بررسی و تفکر در مسائل، انتخاب را بهعهده خود جوانها گذاشت. ایشان همچون معلمی دلسوز و مهربان ساعتها با فرزندان خود به بحث پیرامون مسائل مختلف مبتلابه جوانان میپرداختند که در زندگی شخصی ما بسیار راهگشا بود. در امور خانه نیز توصیه ایشان کمک به مادر خانواده بود و خودشان نیز در کارهای خانه کمک میکردند. برای فرزندانشان تقسیم کار کرده بودند تا همگی در یاری رساندن به مادر مشارکت داشته باشند. حتی در مورد مسافرتها نیز با اعضای بزرگ و کوچک خانواده مشورت میکردند و نظر آنها را جویا میشدند و با توجه به تصمیم جمعی به مسافرت میرفتیم. حق اظهارنظر برای هر یک از اعضای خانواده محفوظ بود و مشارکت در تصمیمگیریهای مربوط به خانواده سبب میشد که حتی کوچکترین عضو خانواده احساس میکرد به شخصیتش احترام گذاشته میشود.
از شهید بهشتی مجموعه آثار متعددی به جا مانده که نشانه علاقه ایشان به مطالعه و پژوهش بوده است. ایشان چقدر به مطالعه و تلاش برای کسب علم مقید بودند؟
شهید بهشتی از سال 1332و همزمان با قیام ملیشدن صنعت نفت به فکر ایجاد تشکیلات اسلامی و حکومت اسلامی بودند و برای تحقق این آرمان تحقیق و پژوهش فراوانی کرده بودند. سالها با همکاری دوستان عالم و متفکر حوزوی به تحقیق و تفحص در مسائل اسلامی پرداختند. همه مسائل حکومت اسلامی در حوزههای اجرایی، قانونگذاری و قضاوت را مورد بحث و بررسی قرارداده و قبل از پیروزی انقلاب به نتایج بسیاری دست یافته بودند که پس از انقلاب اسلامی توانستند به مدد آن به سازماندهی نیروهای کارآمد و مسلمان و متعهد به انقلاب بپردازند. ایشان توانستند مجلس خبرگان را تشکیل بدهند و در آنجا با تدابیر خود و بررسی مقدماتی قوانین اساسی نقاط مختلف دنیا، قانون اساسی جدیدی را برای جمهوری اسلامی تدوین کردند. ایشان از سال 1342گروهی را تحت عنوان «گروه تحقیق» تشکیل دادند که در آن استاد مطهری، شهید مفتح، شهید باهنر، آقای موسوی اردبیلی و علمای دیگر شرکت داشتند و به مطالعه مبانی اسلامی با شیوه کاملا علمی پرداختند. هر چه به پیروزی انقلاب نزدیک میشویم میبینیم که مباحث جدیدتری مانند مباحث حقوقی، قضایی، اقتصادی، مباحث روز پزشکی و حوزه سلامت با محوریت دیدگاههای امامخمینی(ره) مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی مطرح میشود. ایشان در مباحث مختلف هم کار مطالعاتی کرده بودند، یعنی پژوهشهای مختلفی در منابع اسلامی به زبانهای عربی، انگلیسی و آلمانی انجام داده بودند و نتایج بسیار زیادی حاصل شده بود. این گروهها تا پیروزی انقلاب مشغول بهکار بودند؛ برخلاف ادعای دشمنان که میگفتند اینها ناگهانی و اتفاقی قیام کردند و پیروز شدند و به حکومت و جاه و مقام رسیدند و حالا میخواهند اصول اسلام را پیاده کنند.
بسیاری از آثار ایشان از جمله کتاب «مبانی نظری قانون اساسی» درباره اهمیت رعایت قانون است. شهید بهشتی چقدر در زندگی شخصی به قانون پایبند بودند و در چه مواردی به رعایت قانون تأکید میکردند؟
شهید بهشتی در هر شرایطی چه قبل و چه بعد از انقلاب، خودشان به قوانین و مقررات اجتماعی سخت پایبند بودند و فرزندانشان را نیز به رعایت قوانین توصیه میکردند. به یاد دارم که وقتی با اتوبوس به مدرسه رفتوآمد میکردم، دوستانی داشتم که معتقد بودند دوران ستمشاهی است و ما باید مبارزه منفی داشته باشیم؛ مثلا میگفتند بلیت اتوبوس را پرداخت نکنیم و بدون بلیت از وسیله عمومی استفاده کنیم و اسم آن را مبارزه منفی میگذاشتند. وقتی در این مورد با پدرم صحبت کردم و راهحل خواستم، بهشدت با این کار مخالفت کردند؛ چرا که معتقد بودند اولا تاوان این کار را راننده اتوبوس که از قشر زحمتکش جامعه است خواهد داد و به دردسر میافتد و ثانیا این دوستان به قانونشکنی از نوجوانی عادت میکنند و ثالثا در جامعه هرجومرج ایجاد میشود. ایشان معتقد بودند باید با ریشه فساد مبارزه کرد. در مورد قوانین راهنماییورانندگی نیز معتقد بودند که باید چه در خارج از کشور و چه در داخل کشور به دقت از این قوانین پیروی کرد تا از هرجومرج در جامعه جلوگیری شود.
ایشان به دکترین دکتر شریعتی هم اعتقاد زیادی داشتند و کتاب «دکتر شریعتی جستوجوگری در مسیر شدن» را هم بر همین مبنا نوشتند. اعتقاد دکتر بهشتی به شریعتی از کجا نشأت میگرفت و چقدر در مطالعه آثار ایشان جدیت داشتند؟
عنوان این کتاب که پس از شهادت ایشان و براساس نظرات ایشان در مورد تفکر و عقاید دکتر شریعتی، توسط بنیاد نشر آثار شهید بهشتی نگاشته شد، نشانگر آن است که ایشان با تفکرات و عقاید دکتر شریعتی کاملا آشنایی داشته و تا جایی که بهخاطر دارم جلساتی را نیز با ایشان به بحث و گفتوگو گذراندند. شهید بهشتی معتقد بودند نظرات دکتر شریعتی در حال تکوین و تکامل است. دکتر شریعتی در دهه 50بهعنوان استاد جامعهشناس، نزد نسل جوان پرطرفدار بود و در اوج حاکمیت مکاتب الحادی و مارکسیست، اسلام را بهعنوان مکتبی پویا و راهگشا معرفی کرد. سخنرانیهای وی که در حسینیه ارشاد با استقبال جوانان تحصیلکرده و دانشآموزان و دانشجویان روبهرو میشد. کتابهای وی در میان جوانان دست بهدست میشد و ما نیز در خانه کتابهای وی را مطالعه میکردیم؛ همانگونه که کتابهای استاد مطهری و جلال آلاحمد و سیمین دانشور و نویسندگان دیگر آن زمان را مطالعه و موضوعات را در جمع خانوادگی به بحث میگذاشتیم. البته ایشان نسبت به نوشتههای دکتر شریعتی انتقاداتی هم داشتند اما معتقد بودند که دکتر شریعتی با اصلاح نگرش نسبت به برخی از مسائل اسلامی میتواند یکی از بهترین و پرنفوذترین مبلغین اسلام در میان جوانان باشد و نباید مانند تندروها ایشان را کلا تخطئه کرد. در نتیجه جلسات بحث و گفتوگویی پیرامون مسائل اختلافی با دکتر شریعتی داشتند.
روزهای ابتدایی انقلاب، فشار روی شهید بهشتی بسیار بود و ایشان مخالفان زیادی هم داشتند. این فشارها در زندگی شخصی ایشان هم خللی وارد میکرد؟
از 14اسفند 1359تا تیرماه 1360ایشان به واسطه داشتن مسئولیت سنگین ریاست دیوانعالی کشور و حساستر شدن موقعیتشان بهشدت مورد آماج تهمتها و شایعات بودند اما هرگز به این تهمتها پاسخ ندادند. شبی که ما فرزندان دور ایشان جمع شدیم و درخواست کردیم که حداقل به این شایعات پاسخ دهید تا این شبهات از بین برود، گفتند: عزیزان من! این حرف و نقلها ریشه در حسادت افراد دارد، پس حیف عمر گرانبهای من که صرف پاسخ دادن به این افراد کوتهفکر و کوتهبین شود. هنوز کارهای زیادی هست که برای این مردم باید انجام بدهم و زمان من بسیار کم است. گویی میدانستند که عمر کوتاهی خواهند داشت. شهید بهشتی فقط 53سال عمر کرد اما عرض عمر ایشان بسیار بیشتر از طول آن بوده و برکتی که بهعنوان پشتیبان و حامی این ملت داشتند، قابلمقایسه با افرادی که عمری بسیار طولانی اما بیحاصل برای اطرافیان دارند، نیست.
شهید بهشتی و معرفی زن مسلمان در اروپا
از شهید بهشتی آثار زیادی درباره اهمیت حقوق زنان در اسلام به جامانده و ایشان از همان نخستین سالهای انقلاب برای معرفی جایگاه زن در اسلام تلاشهای بسیاری به خرج داد. ملوکالسادات بهشتی از روزهایی روایت میکند که پای ثابت سخنرانیهای پدر درباره اهمیت جایگاه زن بوده است؛ «جالب است که ایشان در جریان فعالیتهای اجتماعی، همسرشان را در جلسات گوناگون همراه خود میبردند. بهخصوص در اروپا که میخواستند زن مسلمان با حجاب کامل را به جامعه اروپایی معرفی کنند؛ چرا که در آن زمان شناخت کافی نسبت به اسلام وجود نداشت و پیشداوریهای بسیاری براساس سوء تبلیغات صهیونیسم نسبت به مکتب اسلام حاکم بود. در داخل کشور نیز در اکثر جلسات خانواده را همراه میبردند و این خود سبب شده بود که دید جامعه تحصیلکرده نسبت به روحانیت و دیدگاه آن نسبت به حضور زنان در جامعه تغییر کند. در بازگشت به ایران جلسات گوناگون سخنرانی برای دانشجویان، فرهنگیان، مهندسین، پزشکان، بازاریان و روحانیت بهصورت جلسات هفتگی تشکیل میشد که ضمن تفسیر قرآن به بحث و بررسی مسائل سیاسی- اجتماعی روز مانند مسئله حجاب زنان و انتخاب حجابی جهت استفاده در محل کار مانند آزمایشگاهها، کارگاههای ساختمانی، بیمارستانها، کارخانجات و… و نیز مسائل حساسی مانند تنظیم خانواده و موضوعات مبتلابه جامعه میپرداختند. در این جلسات نیز سعی میکردند همسر و فرزندان خود را همراه ببرند و همین باعث شده بود که همه اعضای خانواده در جریان بسیاری از فعالیتهای ایشان قرار بگیرند و علاقهمند به شرکت در اینگونه بحثها شوند.»
میدانست حادثهای در پیش است
شهید بهشتی، نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایبرئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود و ملاحظات امنیتی برای حفظ جانش درنظر گرفته میشد. به همین دلیل خانواده ایشان هم ناخودآگاه در بطن ملاحظاتی قرار میگرفتند که تا آخرین روزهای حیات ایشان ادامه داشت. ملوکالسادات بهشتی آخرین نگاه و حرفهای پدر در روز شهادتش را از یاد نبرده است؛ «آخرین روزی که شهید بهشتی خانه را ترک کردند، مادر و ما مشغول بستن ساکها بودیم، چون نیروهای حفاظت گفته بودند که این خانه دیگر امنیت ندارد و باید به جایی دیگر نقل مکان کنیم. آن روز صبح پدر لباس نو پوشیدند و از همسر و تکتک فرزندان خداحافظی کردند و گفتند که شب تا دیروقت جلسه مهمی در حزب جمهوری پیرامون مسئله انتخاب رئیسجمهور جدید دارند. وقتی گفتیم باید به خانهای دیگر برای سکونت منتقل شویم، ایشان با لبخندی معنادار گفتند: با تغییر محل سکونت مشکلی حل نخواهد شد و اگر قرار باشد حادثهای رخ دهد، همان خواهد شد. انگار از قبل میدانستند حادثهای در پیش است. چون روزهای قبل از آن نیز تلفنهای زیادی از طرف منافقین به منزل ما شده بود و ایشان را تهدید به ترور کرده بودند.» خبر ترور شهید بهشتی هم توسط یار دیرینهاش به خانواده او میرسد؛ «از صبح تا بعدازظهر آن روز ما مشغول نقل و انتقال وسایلمان به خانهای در خیابان ایران بودیم که یکی از دوستان پدر برای ما تدارک دیده بودند. هنوز در آن خانه به درستی مستقر نشده بودیم و مادر و برادر بزرگم با ماشین خودمان در راه بودند تا مقداری وسایل برای اسکان موقت در آن خانه بیاورند. ناگهان صدای مهیب انفجار در نزدیکی آنجا شنیده شد و بهدنبال آن صدای آژیر آمبولانسها که مجروحین را به بیمارستانها منتقل میکردند. برادرانم برای یافتن پدر به دفتر حزب جمهوری رفته بودند و بیمارستان به بیمارستان در جستوجوی ایشان بودند. آن شب تا صبح، اخبار ضدو نقیض مجروح شدن یا شهادت ایشان را میشنیدیم. مسئولان وقت نمیدانستند چگونه خبر قطعی شهادت پدر را به خانواده بدهند و ما تا صبح بیدار ماندیم. صبح روز بعد سرانجام شهید رجایی تماس گرفتند و با صدای آرام و اندوهگین خبر شهادت را به مادر دادند.»
به یاد دارم که وقتی با اتوبوس به مدرسه رفتوآمد میکردم دوستانی داشتم که معتقد بودند دوران ستمشاهی است و ما باید مبارزه منفی داشته باشیم؛ مثلا میگفتند بلیت اتوبوس را پرداخت نکنیم و بدون بلیت از وسیله عمومی استفاده کنیم و اسم آن را مبارزه منفی میگذاشتند