اعتیاد؛ بلای جان «یوردچوپان»
- شناسه خبر: 33183
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۱
- منبع: کلام تازه
- نویسنده: کلام تازه - هدیه رجب نیا
اعتیاد، مخربترین و منفیترین آسیب اجتماعی هر جامعه است، تاثیر منفی آن بر روان فرد موجب ازبین رفتن مسئولیت، بوجود آمدن احساسات خصومتزا، عصیانگری وبروز اختلالات روانی میشود.
فرد معتاد، هیچ مسئولیتی نسبت به خانواده و جامعه ندارد، از روابط اجتماعی تا روابط عاطفی فاصله میگیرد و این آسیب موجب گسترش جرم و جنایت، ایجاد مشاغل کاذبی چون جمع آوری ضایعات و خرده فروشی مواد میشود.
اکثرا این آسییب دیدگان و مصرف کنندگان مواد دچار ضعف بهداشت هستند و بیماریهای خطرناکی چون، ایدز و هپاتیت، بیماریهای پوستی و… گریبانگیر این قشر میشود.
طی گزارشهای مردمی و درخواستهای رسیده از جانب مردم در جهت بررسی و تهیه گزارش، عازم روستای یورد چوپان میشوم. با فاصله کمی از پلیس راه چناران به روستا رسیده و آماده گزارش میشوم.
طبق اطلاعات واصله، بخشی از این منطقه، پاتوق فروشندگان و مصرف کنندگان مواد توسط معتادین متجاهر است و قریب به نود درصد اهالی این منطقه از روستا سابقه بزهکاری دارند، و چند باری نیز به زندان محکوم شدهاند.
با راهنمایی یکی از اهالی و ترس و لرز از آنچه که میدیدم و میشنیدم به منطقهای که محل پاتوق معتادین متجاهر است هدایت میشوم، فقر، بزه و اعیتاد بر در و دیوار و چهره اکثر اهالی اینجا نمایان است. از لهجه و چهرهشان بخوبی میتوان فهمید که اهل این منطقه و شهر چناران نیستند. همراه من که وظیفه راهنمایی من را متقبل شده و بنوعی بلد راه است از آنها با نامهایی همچون «کولی» و یا «غربتی» نام میبرد. چشمم به دخمههایی میافتد که با چند بلوکه سیمانی، اتاقکی شده و پذیرای مواد و انواع و اقسام بیماری! و خانههای دیگری که اصلا معلوم نیست مجوز ساخت دارند یا خیر؟ آنچه که دیدم و شنیدم قابل وصف نیست از خود میپرسم آیا مسئولین نیز اینجا را دیدهاند؟ اگر دیدهاند پس چرا اقدامی برای حل این معضل و بزه اجتماعی، بیخ گوش شهر چناران نکردهاند.
شرایط اهالی بسیار دردآور و غم انگیزاست، در اینجا حتی بعضی از نوزادان و کودکان، آلوده به مواد مخدر هستند و مصرف کننده، کودکان معصومی که دستهای ترک خورده و پاهای زخمی آنها دل هر بینندهای را به درد میآورد.
نفس عمیقی میکشم و از خدا طلب صبر میکنم تا بتوانم گزارشم را به انتها برسانم، شرایط بسیار بد و ترسناک است، با کمک یکی از اهالی به چند دخمه سر میزنم و گفتگویی با ساکنین آن انجام میدهم.
همراهم آنها را اقناع کرده که این گفتوگو بنفع آنهاست و شاید با این انتشار این گزارش فکری بحال این منطقه و اهالی آن اندیشیده شود.
در ابتدا سراغ خانم جوانی میروم که نامش سیمین (نام مستعار است) است، چشمانش غم عجیبی دارد، دیپلمه است و ۱۲ سال تحت نطر بهزیستی بوده و آنجا تحصیل کرده، پس از آزادی مادرش از زندان و به اصرار مادر، از بهزیستی بیرون آمده و با مردی ازدواج کرده که او نیز هم اکنون در زندان و در حال سپری کردن مدت محکومیت خویش است. سیمین بعد از دنیا آمدن فرزندانش طلاق گرفته است.
سیمین میگوید: فرزند کوچکم آسم دارد و رشد نمیکند، یکی از دکترهای نیکوکار در بیمارستان دکتر شیخ او را رایگان مداوا میکند و هزینه داروهایش را نیز متقبل شده است.
سیمین در حسرت است که چرا از بهزیستی ترخیص شده و اینک با وجود دو فرزند نه سرپناهی دارد و نه سرپرستی، برای کارگری و نظافت خانههای مردم به چناران و مشهد میرود تا شکم خود و فرزندانش را سیر کند، عاجزانه از مسئولین تقاضای یک اتاق بعنوان سرپناه دارد، سیمین و امثال سیمین چشم به همت مسئولین و خیرین دارند.
با یکی دیگر از اهالی گفتوگو میکنم، اینجا شرایط بسیار دردناک و زجرآور است، اصلا خبر ندارد همسرش کجاست، مدعی است فرار کرده، وقتی به او میگویم فرزندانت را لااقل به بهزیستی بسپار تا تحت نظر باشند و در محیطی کاملا بهداشتی بتوانند به مدرسه بروند و تحصیل کنند، فرزندش را مشروع نمیداند، او هیچ احساس و علاقهای از خود نسبت به فرزندش نشان نمیدهد.
او نیز جزو اهالی غیر بومی اینجا است و اهل چناران نیست که به اینجا آمده و ساکن شده، مدعی است آلونکی که در آن ساکن است ارثی است و تقاضا دارد مسئولین تا فصل سرما نرسیده فکری بحالشان کنند. در فکر این هستم که در این فصل سرما، فرزندان کوچک این مرد و برادرخوانده کوچکش که با او زندگی میکند آواره کدامیک از این دخمهها خواهند بود.
با مادر مرد که سن و سالی از او گذشته صحبتی دارم، دستانش بسیار ورم کرده، می گوید تریاک مصرف میکنم بعنوان دارو، چون ممر درآمدی ندارد تا خود را درمان کند، قند، چربی، فشار و ناراحتی قلبی دارد، مردم به او کمک میکنند تا بخور و نمیر روزگار طی کند.
همراهم مرا به پاتوقی راهنمایی میکند، چند مرد و زن در محل بسیار تنگ و تاریکی مشغول خوردن صبحانه هستند، زنی مظلوم نوزادی در آغوش دارد، صاحب خانه ادعا میکند چاهکن است و اینها کارگرانش هستند، در صورتیکه خانه را به آنها اجاره داده و مبلغ قابل توجهی برای هرشب اجاره نیز از آنها دریافت میکند.
از او میپرسم اگر چاهکنی و اینها کارگرانت هستند چرا الان که ساعت حدود یازده قبل از طهر است، سرکار نرفتید؟ دستپاچه میگوید امروز کار نبود هر روز میرویم.
سراغ زن ومردی که نوزاد دارند میروم ،ادعا میکنند مهمان هستند، از آنها میخواهم نوزادشان را به بهزیستی بسپارند تا در این مکان شلوغ و کثیف بزرگ نشود، مرد با قلدری میگوید: خدا بعد از ۱۲ سال این بچه را به ما داده حالا بدهیم دولت؟ میگویم: پدر جان! بهتر از این است که فرزندتان در این محیط و مکان آلوده بزرگ شود، همراهم در گوشم زمزمه میکند که در اینجا رسم است نوزادان و کودکان را آلوده و مصرف کننده میکنند. اشکهای مادر آن طفل معصوم روان میشود. آرام آرام و بیصدا اشک میریزد طوریکه شوهرش متوجه نشود. آه که این اشکها، چه فریادهایی را در درون خود نهفته کرده است.
با دلی دردناک به آلونک و پاتوق بعدی سر میزنم چند زن و مرد مشغول مصرف هستند، زن متولد ۱۳۵۳ است ولی بسیار پیر و شکسته، قبلا در پمپ گاز گدایی میکرده، در این خانه کار میکند و به معتادین که برای مصرف به این محل میآیند سروسامان میدهد، ولی خودش مدعی است با شستن ظرف و لباس در این خانه روزگارش را میگذراند، از او میپرسم آخر تو که هروئین مصرف میکنی از کجا هزینه آن را تامین میکنی، سکوت میکند و حرفی برای گفتن ندارد.
از او میخواهم به کمپ برود و ترک کند میگوید اراده قوی ندارم باید دعا کنید تا من بتوانم ترک کنم.
با توجه به مشاهدات و کنکاشی که انجام دادم، به این نتیجه میرسم این مکانِ جرمخیز، بدلیل سهل الوصول بودن مواد و بدور از مزاحمت اهالی این منطقه از روستا، که خودشان همه اینکارهاند و با ساخت وسازهای غیر مجاز و جمع آوری ضایعات و سود مناسبی که از فروش آن به دست میآورند و یا اجاره دادن دخمه و آلونکی، براحتی مواد تامین و مصرف میکنند.
با خودم میگویم چرا تا کنون اقدامی برای ساماندهی و یا تخریب آلونکهای این محل انجام نگرفته، آیا عدم بازدارندگی قوانین ۳۰ سال پیش موجب افزایش این بزه شده؟ چون نیروی انتطامی افراد متجاهر را دستگیر و در دادگاه نیز به مجازات قانونی محکوم میشوند ولی پس از طی کردن دوران محکومیت خویش و یا با پرداخت جریمه مجددا آزاد شده و به خلافهای متعدد خود ادامه میدهند.
طبق مشاهدات عینی من، بیماری ایدز و هپاتیت در منطقه وجود دارد، دهها کودک معصوم بازمانده از تحصیل در این محل هستند، اینها آینده معلوم و تاریکی در پیش دارند، مگر اینکه تمهیداتی اساسی و قاطع برای منطقه اندیشیده شود و این کار سخت و غیرممکن نیست، با همت مسئولین و مردم این امر شدنی است.
همراهم میگوید، معتادین چناران هم مواد مصرفیشان را از یورد چوپان تامین میکنند، علنا اینجا مانند زخم چرکین است بر پیکره شهر چناران، اگر هرچه زودتر فکری به حال آن نشود چون غدهای سرطانی سلامت منطقه را به خطر میاندازد.آیا این دلایل برای اینکه فکری اساسی برای آن کرد کافی نیست؟؟!!! وجود معتادین متجاهر، فروشندگان انواع مواد مخدر، ساخت و ساز غیرقانونی، اجاره دادن منازل به خلافکاران، تامین مواد مصرفی شهرها و ورستاهای همجوار از این محل، احتمال جدی بیماریهای خطرناکی چون ایدز، هپاتیت، بیماریهای پوستی، فحشا و … مسئولین لطفا دست بجنبانید…
ادامه دارد….