اینجا قلبها پرشورتر میطپند…
- شناسه خبر: 9269
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۰۱
- نویسنده: کلام تازه - نگار رفیعی

پایگاه خبری تحلیلی کلام تازه – معصومه رفیعی فنود | در حال حاضر با توجه به طرحهای پیشگیرانه سازمان بهزیستی بعلت عدم تکمیل ظرفیت، به نگهداری دختران بالای ۱۴ سال مجهولالهویه و بیسرپرست که از نظر بهرههوشی در رتبه شدید و تربیتپذیر قرار گرفتهاند تغییر کاربری داده است.

چند روزی به آغاز هفته بهزیستی مانده بود که به همراه تیم خبری تحریریه کلام تازه به موسسه خیریه رحمان واقع در روستای خیرآباد رفتم. در هنگام مراجعه بعلت شیوع بیماری کرونا از ورودمان جلوگیری شد اما پس از تب سنجی و سنجشِ میزان ضربان قلب، اجازه ورود پیدا کردیم و قدم به فضای خیریه گذاشتیم. چه سختگیری قابل تحسینی در کمال احترام، برای کنترل و پیشگیری از شیوع کرونا را در دستور کار خویش قرار داده بودند. مدیر موسسه رحمان با رویی گشاده با استقبالمان آمد و از برنامههایش برای کمکِ بهتر به دختران معلول حرف زد.

خیریه رحمان علاوه بر ارائه خدمترسانی شبانهروزی توانبخشی به دختران فعالیت دیگری در زمینه برنامههای اجتماعی و آموزشی و فرهنگی نیز با ادارات مختلف شهرستان از جمله فرمانداری، نیروی انتظامی، مرکز بهداشت، دادگستری و سپاه دارد.
«حتی قادر به انجام نظافت و کارهای شخصی خود نیستند» اینرا فاطمه عطایی مدیر موسسه رحمان میگوید. تنها دختر خانواده است و سی و هشت سال سن دارد. دارای مدرک کارشناسِ بالینی و عضو مجمع مشورتی امور بانوان شهرستان چناران نیز هست. فرماندهی پایگاه حجاب جوادالائمه (ع) و همچنین عضویت در مجمع اصناف شهرستان نیز در کارنامه او بچشم میخورد.
از او میخواهم از ابتدای شروع فعالیتش حرف بزند و اینکه چرا به این جا آمده و او در جوابم میگوید: روز اول که به اینجا آمدم اولش ترسیدم و این ترس و دلهره تا شب همراه من بود اما صبح نمیدانم چه نیرویی من را به اینجا کشاند. از آنروز به بعد من هستم و عشق به این بچهها، که تمام زندگیم را تحت تاثیر خویش قرار دادهاند.
و ادامه میدهد که در حال حاضر بالغ ۵۷ مددجوی عقبمانده ذهنی دختر بالای۱۴سال که اکثر بچههای بومی شهرستان نیستند با بیماریهای خاص ژنتیکی و مادرزادی دست و پنجه نرم میکنند با تلاش شبانهروزی ۳۰ نفر از پرسنل موسسه که شامل مسئول فنی، مدیرعامل، مددیار معلول، پرستار، پزشک، روانپزشک، روانشناس، کاردرمانگر، گفتار درمانگر، فیزیوتراپ، گفتاردرمان، متخصص مغز و اعصاب، پزشک عمومی و … در این مرکز نگهداری میشوند.
از او میپرسم خیریه رحمان علاوه بر ارائه خدمترسانی شبانهروزی توانبخشی به دختران فعالیت دیگری هم دارد و او در پاسخم میگوید در زمینه برنامههای اجتماعی و آموزشی و فرهنگی نیز با ادارات مختلف شهرستان از جمله فرمانداری، نیروی انتظامی، مرکز بهداشت، دادگستری و سپاه فعالیت دارد.
چنان احساس رضایتی دارد و با شوق از دختران و موسسه میگوید که ناخواسته مجذوب کلام نافذش میشوم. خود را مدیون بچهها میداند و میگوید به هر رتبه و جایگاهی که رسیدهام با دعای خیر همین بچه ها بوده.
عطایی ۲۸ساله بود که در حوزه توانبخشی و کمک به معلولان عقب مانده ذهنی مشغول بکار شد و ۱۰سالی میشود که در این حوزه فعالیت دارد. سال۹۰ مدیریت موسسه رحمان به او سپرده شد.
عطایی برایم گفت که بیشک اگر کمکهای مردمی، حمایتهای مهندس فرامرزی که فارغ التحصیل دکترای اقتصاد هستند و رئیس هیئت مدیره موسسه رحمان و از خیرین بزرگ شهرستان و استان نیز میباشند در کنار خیرین در آستانقدس، حرم رضوی، امنیت پرواز فرودگاه امام خمینی(ره) و مهرآباد، شرکت الماس کارتن و شرکت پاژپارس نبود نمیتوانستیم این وضعیت مناسب چه از لحاظ فیزیکی و چه ارائه خدمات را برای بچهها فراهم کنیم.
از او میخواهم که در خصوص اقدمات صورت گرفته در این روزهای کرونایی بمنظور رعایت پروتکلهای بهداشتی و در امان بودن دختران موسسه از شر ویروس منحوس کرونا توضیحاتی بدهد و او در این گفت: تبسنجی و رعایت پروتکلهای بهداشتی در موسسه کاملاً رعایت میشود. هر روز تمام بخشها، استریل، گندزدایی و اکسیژن خون صورت میپذیرد. پرسنل هم ماسک و شیلد دارند و تمام پروتکلهای ابلاغی با شدت و دقت بسیار در حال انجام است.
سئوالی ذهنم را دائم بهخود مشغول کرده بود که هزینههای مرکز از چه محلی تامین میشود از او میپرسم و او چنین میگوید: بخشی از درآمد مالی موسسه به صورت یارانه دولتی و مشارکت مردمی (با نظارت دقیق سازمان بهزیستی) میباشدکه باتوجه به ناچیز بودن یارانه دولتی، موسسه نیاز به حمایت و همیاری خیرین گرانقدری دارد که بازوان حمایتی موسسه در حل مشکلات باشند، مستضعف بودن خانوادهی مددجویان و عدمتوان پرداخت شهریه، کم بودن تعداد خیرین، نیازمندیهای خاصِ معلولین ذهنی مانند دارو، پزشک، خدمات توانبخشی، واقع شدن موسسه در روستا و مشکلات خاص روستا مانند آب آشامیدنی و هزینه ایاب و ذهاب و… از جمله مواردی است که نیاز ما را به همت خیرین و مردم خیراندیش در جهت یاری رساندن به این دختران بیش از گذشته نمایان میسازد.
از فاطمه عطایی میخواهم که به اتفاق بازدیدی از نقاط دیگر مرکز و علیالخصوص محل اقامت دختران داشته باشیم. راهنماییمان کرد و وارد سالنی شدیم که مملوی از دخترانی بود که روی تختهای در حال استراحت بودند. سکوتی عجیب فضا را در بر گرفته بود و من و اعضای تحریریه مبهوت فضای حاکم بر آنجا.
از کنار هر تختی که میگذشتیم انگار که به یکباره هزاران ولت برق با شدت و حدت به تن دختران میخورد. چه معصومانه از دیدنمان و علیالخصوص دیدن فاطمه عطایی که به او مامان میگفتند به وجد میآمدند در حالیکه سعی داشتند دستانشان را دراز کرده و دستان مهربان عطایی را در دست بگیرند با تلاش فراوان یک جمله را تکرار میکردند « دوستت دارم» چشمانمان از دیدن این لحظههای ناب از حدقه بیرون زده بود و در میان بغض و ذوق حیرتزده نگاهشان میکردیم. عجب معصومیتِ دوست داشتنیِ بود.
در حالیکه قدم زنان در حال تماشا بودیم برایم گفت که با توجه به اینکه داشتن فضای استاندارد و مناسبِ نگهداری و توانبخشی معلولین ذهنی یکی از مهمترین نیازهای این موسسه خیریه میباشد و از آنجا که نیمی از معلولین ذهنی ایزوله و وابسته به تخت هسند.
داشتن فضای استاندارد برای نگهداری، مراقبت و استحمام آنان بسیار ضروری میباشد و به دلیل کوچک بودن سالنهای داخل بخش به مدد و همت آقای وحیدی و همکارانشان در آستان قدسرضوی و دوستان در امنیت پرواز در روز دختر و در جوار همین ساختمان،کلنگ ساخت ساختمانی دیگر به نیت ساخت درمانگاه را با ۲۰۰ متر زیر بنا و با امکانات مجهز و کامل به زمین زده شد که امیدواریم بخواست خدا و همت خیرین به زودی مراحل ساخت آن سپری و شاهد بهرهبرداری از آن باشیم. هر چند خیرینی که نام بردم تاکنون هرکدامشان بخشی از هزینههای پزشکی، بهداشتی، درمانی، مواد غذایی و… را نیز تقبل کردهاند.
از او خواستم خاطرهای برایم تعریف کند. بغض گلویش را گرفت و در حالی که قصد داشت آن را پنهان کند برایم گفت که اکثر بچههای ایزوله در سن۲۰ سالگی که دارای مشکل تنفسی و ریه هستند فوت میکنند. او ادامه داد: اولین بار دیدن این اوضاع برایم خیلی سخت بود و نمیدانستم باید چیکار کنم؟ شب شهادت حضرت علی(ع) بود قبل از افطار بود که به من خبر دادند حال یکی از دختران خوب نیست و من با عجله خودم را به موسسه رساندم. تا همکارانم خواستن تنفس دهان به دهان انجام بدهند و قبل از اینکه اورژانس برسد متاسفانه آن دختر فوت کرد.
توی اتاق پرستاری روی تخت بود و من تنها کاری که کردم روی صورتش را باز کرده و تماشایش کردم و چون دفعه اولم بود که با چنین صحنهای مواجه میشدم خیلی ترسیدم. هوا هم دیگرکاملا تاریک شده بود و من با این حال بد، با ماشین خودم و به تنهایی پشت سر ماشین حمل جنازه رفتم تا به بهشت زینب رسیدم. پس از تحویل مدارک به سردخانه و تحویل جنازه و اقدامات مربوط به کفن و دفن ۱۵ روزی حالم خیلی بد بود.

اتفاقهایی اینجا میافتد که انگیزه خوبی به ما که در اینجا مشغول به کار هستیم میدهد. این بچهها مظلوم و پر برکت هستند برای جامعه، کشور و حتی برای نیروهای خود این موسسه، این دختران مظلوم و بیگناه و مردمی که با اینها آشنا شدهاند بیشترین انگیزه را به من و دیگر پرسنل اینجا دادهاند.
هر چه بود آنشب و روز به سختی و درد گذشت. مخصوصاً روز دفن! اما برای دومین بار که این اتفاق افتاد بخودم مسلط شده و وارد کار شدم و اعلام کردم هر جا که کمک خواستند میتوانم بروم. حتی غسل دادن دختران، و اینکار را هم انجام دادم چرا که معتقدم این کار از لحاظ معنوی خیلی لذت بخش است مخصوصاً برای دختری با این شرایط که هیچ کسی را هم ندارد.
عجب روحیه و انگیزهای دارد این بانو، شگفت زدهمان کرده! گرفتاریهای خاص مدیریت موسسه، جذب خیرین، رتق و فتق امور مربوط به نگهداری دختران، غسل دادن و … چه روحیه و چه انگیزهای دختر یکی یک دانه خانواده محمد عطایی را به چنین کاری وا داشته؟ از او علت داشتن اینهمه انگیزه را میپرسم و او اینگونه جوابم را میدهد: اتفاقهایی اینجا میافتد که انگیزه خوبی به ما که در اینجا مشغول به کار هستیم میدهد. این بچهها مظلوم و پر برکت هستند برای جامعه، کشور و حتی برای نیروهای خود این موسسه، این دختران مظلوم و بیگناه و مردمی که با اینها آشنا شدهاند بیشترین انگیزه را به من و دیگر پرسنل اینجا دادهاند.
مردم بارها با ما تماس گرفته از ما خواستهاند که به بچهها بگید برایمان دعا کنند تا مشکلمان حل بشود. در یک پرواز از نظر امنیتی برای دوستان خیری که به این مجموعه همیشه نظر لطف و مساعدت داشتهاند یک اتفاقی رخ میدهد که به بنده زنگ زدند که از بچه ها بخواهید برایشان دعا کنند و همینطور خانواده ای که۱۲سال صاحب فرزند نمیشدند مدتی با این بچه ها ارتباط گرفتند و خداوند یک بچه به این خانواده بخشید و در ایام ماه مبارک هم موردی داشتیم که تک فرزندی در یک خانواده، ۵ سال دیالیزم میشد و با توسل بستن به این بچهها سلامتیاش را کامل به دست آورد. دیدن این موارد از نزدیک و لطف، علاقه و کمکهای خالصانه مردم و خیرین روز به روز انگیزه و توانمان را نضاعف میکند.
از فاطمه عطایی میخواهم در خصوص خیرین بیشتر صحبت کند و در صورتی که تمایل دارد نامی هم از آنها ببرد با خوشحالی استقبال می کند و میگوید:گروهی از افراد امنیت پروازِ سپاه فرودگاه امام خمینی مشهد و مهرآبادِ تهران اینجا دارند خالصانه خدمت میکنند و در ایام مختلفی بچهها را به میهمان سرای حرم مطهر رضوی برده و سالن اختصاصی را برای بچهها در نظر میگیرند و از دخترانمان به نحوه شایستهای پذیرایی میکنند.
از طرف دیگر هزینههای درمانی معلولین ذهنی به دلیل ابتلای به بیماریهایی نظیر تشنج، فلج مغزی و…. بسیار بالا است و مشارکت نقدی خیرین ارجمند کمک بسزایی در این راستاست. او همچنین قدردان کمکهای مردمی و خیرین موسسه آقای آقاسیزاده، وحیدی، کرمی، باغدار در آستانقدس و در حرم مطهر رضوی جناب سرهنگ رزاقی فرمانده امنیتِ پرواز فرودگاه سپاه مشهد، باقرزاده، ترابی، عزتی در فرودگاه و همچنین شرکت اساس کارتن و پالایش پارس است.

تقاضا میکنم از مردم شهرستان، مخصوصاً مسئولین که به این جا بیایند و از نزدیک با این دختران آشنا شوند. از نظر عاطفی بچهها قوی هستند و نیاز دارند که به آنها محبت شود. محدودیتی نداریم هر کدام از دوستان برای دیدن این بچهها در ایام و مناسبتهای مختلف میتوانند به اینجا مراجعه کنند.
او در ادامه صحبتهایش از ریاست اداره بهزیستی، شهرداری، تامین اجتماعی، اداره کار، شرکتهای گاز، برق و آبفای شهرستان چناران که با موسسه خیریه رحمان همکاری خوبی داشتهاند نیز قدردانی و تشکر میکند و تقاضایی نیز از مردم و مسئولین شهرستان دارد. عطایی میگوید: بغیر از خیرین و تعداد معدودی از مردم قکر نمیکنم کسی دیگر حتی بداند که اینجا و در دلِ این روستا چنین موسسهی خیریهای هم هست.
تقاضا میکنم از مردم شهرستان، مخصوصاً مسئولین که به این جا بیایند و از نزدیک با این دختران آشنا شوند. از نظر عاطفی بچهها قوی هستند و نیاز دارند که به آنها محبت شود. محدودیتی نداریم هر کدام از دوستان برای دیدن این بچهها در ایام و مناسبتهای مختلف میتوانند به اینجا مراجعه کنند.
باور کنید بچههای بی سرپرستی که در اینجا نگهداری میشوند از لحاظ عاطفی نیاز دارند یه عده افراد میگویند این دختران چیزی متوجه نمیشوند و فقط باید از آنها بخوبی نگهداری شود ولی من در این ۱۰ سال خدمت صادقانه در این مکان به این باور رسیدهام که اینها متوجه میشوند و میفهمند و درک میکنند که مادر و خانواده چیست؟ و نداشتن آن را با گوشت و پوست و استخوان خویش حس کرده و عذاب میکشند.
او ادامه میدهد: من ناخودآگاه به این سمت آمدم و خیلی هم راضی هستم، زمانی که من اینجا را تحویل گرفتم این باغ و گل و درخت نبود اینجا یک زمین خاکی بود که به من تحویل داده شد. ما اینجا نه دوربین داشتیم نه گاز، برق و حتی آب و وضعیت بدی بود اما با همان امکانات کم شروع کردیم. خدا را شکر میکنم که در حال حاضر در حال ساخت درمانگاهی برای بچه ها هستیم که به زودی و بخواست خدا و کمک خیرین افتتاح خواهد شد و اکنون با این وضعیت در استان نیز رتبه دوم را دارا هستیم. و در پایان با خواندن متنی زیبا که خود آن را به رشته تحریر درآورده بود جملاتش را به پایان رساند.
اگر شما مرا زشت و مضحک میبینید. اگر مرا به عنوان اینکه هیچ دستاوردی ندارم میبینید، پس من هستم که این چنین است. اگر مرا به عنوان عقب مانده میبینید و سعی در درمان من دارید، پس من هستم. اما؛ اگر به خندهها و انسانیت من دقت کنید آنگاه مرا میبینید. اگر به من توجه کنید، پس من هستم اگر به هوش و تواناییهای من حق و امتیاز بدهید و به من از ماورای معلولیتم نگاه کنید. آنگاه من یک انسانم و رشد خواهم کرد، هیچ محدودیتی برایم نگذارید.